استوار چون کوه (3)
مبارزه دامنه دار و شدیدی که آن حضرت شروع کرده بود و لحظه ای از آن دست بردار نبود. یکی از چیزهایی است که عقول را متحیر کرده است و موجب می شود همگی سر تسلیم در برابر این نیروی بزرگ و این اراده آهنین فرود آورند این است که: آن حضرت مبارزه همه جانبه ای داشت؛ با یهودی، با نصرانی، باگبر و مجوس مبارزه می کرد، با بت پرست، با ستاره پرست، هم با سفید پوست، هم با سیاه پوست در نبرد بود؛ هم با ارباب مخالف بود، هم با نوکر؛ هم با زن مخالفت داشت، هم با مرد؛ هم با پیر در جنگ بود، هم با جوان؛ هم با اعتقادات قلبی و باطنی مردم مخالف بود، هم با رفتار خارجی؛ به طور کلی آن حضرت یک تنه با تمام حرکات و سکنات خلاف و ضد توحیدی افراد مخالف بود، زنده باد چنین حمیت عالی و چنین عزم راسخی که کوه های آهن و فولاد در برابرش خرد می شوند.
عبادت آن حضرت
گفته شد آن حضرت با آن کار و کثرت مشغله، عابد و زاهد بود اگر کسی به عبادات آن حضرت بنگرد از تعجب انگشت به دندان خواهد گزید زیرا عبادات آن حضرت به حدی است که اگر کسی بگوید بیش تر اوقات عمر آن حضرت به عبادت خدا گذشته، گزافه نگفته است. از آن طرف اگر کارهای دیگر آن حضرت را بنگریم می بینیم که 24 ساعت برای ایشان کم بود و وقت فارغی برای عبادت نداشته است. عبادات آن حضرت عباداتی بسیار سنگین بود که دیگران از آن گونه عبادت عاجز بودند. ده سال بر روی پا، خدا را عبادت نمود، به حدی که پاهای مبارکش ورم کرد و رنگ چهره نازنینش زرد شد، تا آن که از طرف خدای تعالی این آیه شریفه نازل شد:
" طه. ما انزلنا علیک القرآن لتشقی.(طه/1و2)؛ ما قرآن را بر تو نفرستادیم که در عبادت ما به سختی بیفتی.
ساعت خوش آن حضرت ساعتی بود که در برابر پروردگار می ایستاد و عبادت و پرستش می نمود.
امام جعفر صادق(ع) می فرماید:
" آن حضرت در آغاز بعثت به قدری روزه می گرفت که گفته می شد: او روزه است و افطار ندارد و سپس آن قدر مفطر بود، به حدی که گفته می شد: روزه نمی گیرد، سپس از این روش دست برداشت و یک روز در میان، روزه می گرفت، پس از آن، این روش را تبدیل به روش دیگری کرد."(2)
و در عین حال با تمام این گرفتاری ها، شوهر و همسرخوبی برای زنانش بود، به طوری که هیچ یک از حقوق آن ها را پایمال نمی کرد، پیوسته زبانش در ذکر خدا بود، در هر نشست و برخاستی چندین مرتبه تسبیح و تهلیل خدا را می نمود و در عین حال، به منزل یارانش می رفت و از بیماران عیادت می کرد؛ عجب آن است که زراعت هم می نمود و درخت خرما می کاشت. استقامتی که آن وجود مقدس در برابر صدمات و اذیت هایی که به پیکر شریفش وارد می آمد، یکی از دشوارترین استقامت هاست؛ آن حضرت آسودگی واستراحت را از خود سلب کرده بود و در برابر انجام دادن فرمان خدا آن ها را چیزی نمی شمرد.
ثبات در جنگ
در تمام مهلکه ها، ثابت قدم ترین سپاهیان خود بود، در هیچ نقطه ای از نقاط حساس جنگ دیده نشد که آن حضرت قدمی به عقب بردارد. هر نقطه ای که جنگ خطرناک تر و خونین تر بود جایگاه آن حضرت آن جا بود . امیر مؤمنان علی(ع) با آن که به دلیری و شجاعت بی مثل است می فرماید:
" وقتی آتش جنگ بسیار افروخته می شد و کار بر ما سخت می گردید، به رسول خدا پناه می بردیم."
ثبات آن وجود مقدس بهترین تقویت روحی برای یارانش بود. کسانی که از میدان جنگ می گریختند، بر اثر استقامت آن حضرت بار دیگر به میدان باز می گشتند. هنگامی که کفار با سنگ، دندان آن حضرت را شکستند، از شدت درد بی هوش شد، ولی در اراده خلل ناپذیرش تاثیری نکرد، ثبات قدمش بیش تر و پایداری اش فزون تر گردید. در موارد مختلف، از جراحات وارده بر تن مبارکش خم به ابرو نمی آورد، وقتی که آن حضرت را سنگ باران کردند، از پاهای مبارکش خون روان شد.
از آغاز بعثت ساعت خوش نداشت و روی استراحت و آسایش را ندید؛ پیوسته در شکنجه و عذاب به سر می برد، اگر اندکی در روش خود تخفیف می داد، این مشقت ها و سختی ها را نمی دید، کفار بارها خواستند که حضرت اندکی در تبلیغ اسلام تخفیف دهد، تا آن ها دست از اذیت و آزار بردارند، ولی آن وجود مقدس بالاتر از آن بود که به خاطر آسایش و استراحت، در اقدام خود سستی کند، ناراحتی ها و شکنجه ها را تحمل می نمود و با جدیت به روش خود ادامه می داد.
مقاومت در برابر اهانت
پایداری و استقامتی که آن حضرت در برابر بی احترامی ها و جسارت ها نمود نظیر و مانند ندارد، کوچک ترین بی احترامی، مردان بزرگ و با اراده را از هدف باز می دارد، بسیاری از مردم، به احترام و حیثیت خود بیش تر از جان خود علاقه دارند، دست از جان خود می کشند، مبادا به آن ها بی احترامی شود، ولی پیامبراکرم از این مردمان نبود، در راه هدف مقدسش، از همه احترامات و جاه و جلال، چشم پوشید و در برابر همه بی احترامی ها و استهزاها پایداری کرد، این خارهای مغیلان که بر تنش می رفت، در عزم او تاثیری نداشت، قریشیان هر جا که می رسیدند، آن حضرت را استهزا می نمودند، کودکان عرب در پی آن حضرت، هیاهو می کردند و بی احترامی به آن حضرت به جایی رسید که شکمبه خون آلود گوسفندی را بر سر آن بزرگوار افکندند که صورت مبارکش رنگین شد. پیراهن های خود را تاب می دادند و به گردن آن حضرت می انداختند و آن وجود مقدس را از این سو به آن سو می کشیدند. تمام این رنج ها را بر خود هموار می نمود. و کم ترین خللی، در عزم راسخش روی نمی داد.
از ستم کفار قریش، به عشیره ثقیف پناه برد، پناهش ندادند، به بنی عامر پناه برد، پناهش ندادند، به ربیعة الفرس پناه برد، پناهش ندادند. من نمی دانم چه می گذشت بر آن حضرت هنگامی که به آن دونان پست فطرت پناه می برد و آن بدصفتان به چنین وجود مقدسی، پناه نمی دادند. ای کاش به همین پناه ندادن اکتفا می کردند و آن مهمان عالی قدر را سنگ باران نمی کردند تا از شدت درد و تابش آفتاب بر زخم هایی که سنگ ها بر بدن مبارکش وارد آورده بود، به سایه دیوار باغی پناه برد، نه کسی بود که بر زخم های او مرهم نهد، نه دوستی که درد دل خود را به او گوید، نه یاوری که آن اراذل و اوباش را از او دور کند، ولی خدای توانا بزرگ ترین پناه او بود، او دوست و یاوری و هدف و مقصودی جز خدا نداشت، طبیب و پرستار و آرزویی جز خدا نداشت.
فرمایش امام سجادعلیه السلام
امام سجاد(ع) در بیان استقامت آن حضرت چنین می فرماید:
بارالها! برمحمد، امین وحیت و برگزیده از آفریدگانت و پسندیده از بندگانت، درود فرست که پیشوای رحمت و قافله سالار خیر و کلید برکت است، هم چنان که او برای انجام فرمان تو جان خویش را به مشقت انداخت و تن خود را در معرض شکنجه و آزار قرار داد و در راه دعوت به تو، با کسان خود درافتاد و برای خشنودی تو، با ایل و تبارش جنگید و در راه زنده کردن دین تو، از خویشانش برید و چون آن ها دین تو را انکار کردند نزدیک ترین بستگانش را از خود دور کرد و دورترین مردم را، برای تسلیم بودنشان به فرمان تو، به خود نزدیک ساخت و به خاطر تو، با بیگانگان، از در دوستی درآمد و با نزدیکان و خویشاوندان از در دشمنی، و جان خود را برای رسانیدن پیام تو، فرسود و برای دعوت به آیین تو خسته نمود و به خیرخواهی حق پرستان، مشغول داشت.
و از زادگاه و محل آسایش خود، دست کشیده و به دیار غربت، هجرت نمود؛ برای آن که دین تو را ، عزیز گرداند و به یاری تو، بر کافران حمله آورد تا آن چه، برای دشمنانت خواسته بود، به وقوع پیوست و آن چه برای دوستانت در نظر گرفته بود، انجام شد، پس در حالی که از تو کمک گرفته و ناتوانی خود را به یاری تو، نیرومند کرده بود، بر آنان بتاخت و با آن ها تا آسایشگاه خانه هاشان جنگید و تا نقطه استراحتشان، لشگر کشید تا دین تو آشکار و سخنت بلند مرتبه گردید، گرچه مشرکان را خوش نیامد و بر آنان ناگوار بود."(3)
2. بحارالانوار، ج16، ص 270.
3. صحیفه سجادیه، دعای دوم.